کد مطلب:125544 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:282

روز همایون
كنون كه روز همایون ولادت حسن است

به وجد و عیش قرین شو كه احسن السنن است



خجسته عید سعیدی ست كز سعادت آن

در آسمان ولایت ز انجم انجمن است



بكوب پا و بزن كف، بگیر رطل گران

كه عید و شادی جشن ولی حق حسن است



بیار باده كه هنگام وجد و خوردن می

به زیر سایه ی نسرین و شاخ نسترن است



رسید رحمتی از پیشگاه رب ودود

كه شامل همه پیر و جوان ز مرد و زن است



هر آرزو كه به دل داری از خدای بخواه

كه عام بر همه امروز لطف ذوالمنن است



اگر زمانه بنازد به همچو عید سزاست

كه روز عید و ظهور امام مؤتمن است



رسید عید بیفروز جام را زان می

كه داروی همه درد و دوای هر حزن است





[ صفحه 107]





در این ولادت و این عید شادمانی كن

مدار بیم اگر روزگار پرفتن است



ز برج دامن زهرا دمید آن ماهی

كه همچو مهر فروزنده روشنی فكن است



تبارك الله از این فر خجسته عید سعید

كه هر دقیقه ی آن به ز سالها زمن است



دلی كه نیست در امروز شاد زین میلاد

مسلم است كه آن دل اسیر اهرمن است



طلوع كرد مهی از سپهر عز و شرف

كه آگه از همه اسرار و واقف از علن است



سرور سینه ی زهرا، فروغ چشم علی

كه خاك درگه او تاج عالم كهن است



نخست سبط پیمبر، دوم ولی خدا

كه مهر حضرتش آرام جان و حرز تن است



نهاد اقدس او همچو اصل اوست بزرگ

خصال حضرت او همچو نام او حسن است



بر آفرینش او آفرین كه از خصلت

ز هر قرینه به جدش رسول مقترن است



حدیث خلق خوشش گر به خاك بنگاری

شود ز روی زمین محو هر غم و محن است



بود جمال تو نور و دو عالمش بصر است

بود وجود تو جان و زمانه اش بدن است



زمین چو سفره انعام عام حضرت توست

چه آن كه رفته و یا در شروع آمدن است





[ صفحه 108]





دلی كه نیست به نور محبتت روشن

به پرتگاه جهالت اسیر ما و من است



به وقت نطق لبت چون مسیح جانبخش است

به وقت جود كفت همچو بحر موج زن است



مقیم كاخ تو هم آستان به اهل سماست

غلام كوی تو با اهل خلد هموطن است



از آنكه هست ثناگوی حضرتت «طایی»

قرین فخر و مباهات در هر انجمن است



حلاوتی ست به ذكر مدیح حضرت تو

كه از ثنای تو شیرین مرا لب و دهن است



هر آن كه راست زبان و نگوید از تو ثنا

نه زنده است كه آن مرده است و در كفن است





[ صفحه 109]